نقش پدر در خانواده | نقش پدر در زندگی را جدی بگیرید!
نقش پدر در خانواده : نقش پدر در خانواده و تربیت فرزندان چیست ؟ چگونه نقش پدر را پررنگتر کنیم ؟ در اینجا با مقاله ای درباره ازدواج و زناشویی ، نکاتی درباره پررنگ تر شدن وظایف یک پدر در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید.
وظایف قانونی پدر نسبت به فرزند ، نقش پدر در خانواده
نقش پدر در خانواده را پر رنگتر کنیم
نقش مادر در تربیت کودک بسیار مهم است اما پدر هم وظایف و تأثیر بسیار مهمی در این خصوص دارد که نادیده گرفتهشدن آن میتواند مشکلات زیادی بهدنبال داشته باشد.
گاهی مادران خواسته یا ناخواسته مانع از حضور فعال پدر در خانواده میشوند و در بعضی موارد هم نقش آنها بیشتر به نانآور خانواده و مسئول تامین مایحتاج و اقتصاد خانواده محدود میشود. اما چرا این اتفاق میافتد و چگونه کودک میتواند از حضور فعال پدر و مادر بهطور همزمان در کنار یکدیگر بهرهمند شود. در این خصوص با دکتر روانشناسی گفتوگو کردهایم.
حضور پدر و نقش او در خانواده باتوجه به مسائل فرهنگی، متفاوت است. تربیت بچهها اغلب بهعهده مادر است و پدر نقش دوم را در این زمینه دارد؛ همانطور که انتظار میرود مرد نقش اصلی نانآوربودن و تامین مایحتاج خانواده را بر عهده بگیرد. اما باید توجه داشته باشیم که همه کارها و ظایف باید بهطور مشترک بین مادر و پدر تقسیم شود.
در بسیاری موارد از نظر کمیت حضور مادر در کنار کودک بیشتر است ولی این موضوع به آن معنا نیست که چون پدر کمتر حضور دارد بنابراین در این زمینه نقش خاصی برعهده او نیست یا اینکه میتواند کلا همه وظایف را به دوش مادر بیندازد. اگر حضور کمی پدر کمتر از مادر هم باشد اما بهگونه مؤثری میتواند برای کودک کافی باشد.
مؤثربودن درباره کودک تازهمتولد شده به این صورت است که حتما باید به موقع در آغوش گرفته و خواستههایش برآورده شود. در این لحظات والدین باید توجه داشته باشند که بتوانند اوقات خوشی را در کنار هم داشته باشند؛ یعنی کودک و پدر رابطه لذتبخشی را با همدیگر بسازند. توجه داشته باشیم کودکان زمانی بیشتر لذت میبرند که یک والد بیشتر با آنها بازی کند.
بخش دیگری از نیازهای کودک هم زمانی برطرف میشود که احساس کند پدر و مادر رابطه خوبی با همدیگر دارند؛ یعنی اینکه فقط پدر تلاش کند رابطه خوبی با فرزندش داشته باشد به تنهایی کفایت نمیکند. نوع رابطه والدین با همدیگر هم تعیینکننده است و میتواند در شکلگیری دلبستگی ایمن در کودکان بسیار مؤثر واقع شود. بچههایی که دائم شاهد تنش و جروبحث مادر و پدر هستند در آینده مشکلات زیادی خواهند داشت و نمیتوانند از احساس امنیت لازم برخوردار باشند.
حضور با کیفیت والدین
کودکان بهویژه هنگام تولد بهوجود پدر و مادر در کنار همدیگر نیازمندند. این موضوع بهویژه در شکلگیری «دلبستگی ایمن » و احساس امنیت بسیار مؤثر است. علاوه بر حضور والدین که بسیار مهم است توجه به کیفیت حضور آنها از اهمیت بیشتری برخوردار است.
مثلا گاهی والدین ساعتها در کنار کودک حضور دارند ولی توجه چندانی به او ندارند. البته حضور با کیفیت والدین در کنار فرزندشان در هر سنی متفاوت است؛ مثلا تا ۲ سالگی حضور با کیفیت بهمعنای برآورده کردن نیازهای کودک در کمترین زمان ممکن است؛ اینکه کودک بهموقع در آغوش گرفته و محرکهای حسی لازم برای او فراهم شود. طبیعی است با توجه به اینکه نیازهای کودک در این دوران خیلی زیاد است، مادر به تنهایی نمیتواند از عهده آنها برآید و حضور هر دو والد هم به کودک کمک میکند و هم مادر نباید انجام وظایف بچهداری را به تنهایی برعهده بگیرد.
الگوسازی
نخستین الگوی فرزندان، والدینشان هستند که در سن خاصی شروع به الگوسازی با آنها میکنند. اگر دختران نتوانند بهعنوان نخستین مرد، پدر را در کنار خود داشته باشند یا پسران بهموقع از پدر خود الگوبرداری کنند در آینده مشکلات زیادی برایشان بهوجود میآید. در این خصوص حتی اگر خود والدین هم رابطه خوبی با همدیگر نداشته باشند نباید مانع از ایفای نقش طرف مقابل در برابر فرزندشان شوند زیرا این موضوع در طولانیمدت آسیب زیادی به فرزندشان خواهد زد؛ در واقع رابطه با والدین در دوران کودکی بسیار مهم است بهطوری که در روابط آینده فرد هم تأثیرگذار است.
درآمیختگی با فرزند
گاهی مادران با توجه به اضطرابی که دارند با تولد فرزند به نوعی با او «درآمیختگی» پیدا میکنند و نمیتوانند لحظهای از او غافل شوند. مثلا اگر بچه ناراحت است خودشان از او بیشتر ناراحت میشوند و گویی به همدیگر متصل هستند. این والدین اغلب قبل از بچهدار شدن هم چنین مشکلاتی داشتهاند و مسئولیتپذیریشان وسواسگونه بوده است. آنها در بچگی نوعی دلبستگی ناایمن داشتهاند که همان را به فرزندشان هم منتقل میکنند.
کودک هم همان شیوه را یاد میگیرد و با همان روشی که با او رفتار شده با دیگران رفتار میکند و در بقیه تعاملاتش هم از همان شیوه استفاده میکند. مادران اغلب نگرانیهای خود را به فرزندشان هم منتقل میکنند. درصورتی که والد زمانی میتواند به فرزند خود احساس امنیت و دلبستگی ایمن بدهد که در برخورد با هیجانات کودک و مشکلات کودک مانند دماسنج عمل نکند؛ یعنی شدت هیجانات او با توجه به هیجانات فرزندش بالا و پایین نرود. مثلا وقتی کودک از چیزی عصبانی است والد نهتنها نباید خودش هم به همان اندازه عصبانی باشد بلکه باید نگرانیها و خشم فرزندش را هم مدیریت کند.
حتی اگر خودش در این زمینه توانایی ندارد میتواند از همسرش کمک بگیرد؛ در واقع موضوع مهم این است که پدر و مادر هیچ کدام نباید فکر کنند به سبب برتریای که در هر زمینهای نسبت به طرف مقابل خود احساس میکنند حق همسرشان را در انجام وظایف خود نسبت به فرزندش از او سلب کنند. والدینی میتوانند تأثیر مثبتی بر فرزندشان بگذارند که در برابر هیجانات و عواطف کودک مانند ترموستات عمل کنند؛ هیجانات او را تنظیم، تعدیل و مدیریت کنند.
رابطه والدین باید مقتدرانه باشد؛ به این معنا که بین محبت و اعمال قانون تعادلی وجود داشته باشد؛ نه آنقدر سهلگیری وجود داشته باشد که از کنار همه اشتباهات فرزندشان بگذرند و نه آنقدر سختگیری کنند که برای کوچکترین اشتباهی کودک را نبخشند، او را تنبیه یا سرزنش کنند و در نهایت هم حس بدی به او منتقل شود که به اندازه کافی خوب نیست.
والدین مضطرب
والدینی که خودشان اضطراب دارند دائم نگرانند و میخواهند همهچیز را تحت کنترل خود در بیاورند. به این ترتیب به فرزندانشان آزادی عمل لازم را نمیدهند تا استقلال لازم را تجربه کنند و حتی راضی نیستند همسرشان در این خصوص مسئولیت زیادی برعهده بگیرد. مثلا مادر با توجه به اینکه در معیارهای خود کمالگرایی دارد احساس میکند پدر هرقدر هم تلاش کند نمیتواند ایدهآلها را برآورده کند و به این ترتیب کمالگرایی مادر مانع از آن میشود که پدر بتواند به راحتی نقش خود را برعهده بگیرد.
از طرفی سبک فرزندپروری بعضی افراد هم «اجتنابی» است. این افراد برعکس افراد اضطرابی با تفکر «من خوبم تو بدی» مواجه هستند. به این ترتیب وقتی کودک مخالف میل آنها عمل میکند، داد و بیداد راه میاندازند یا غر میزنند و سریع کودک را ترک میکنند چون تحمل این کارها را ندارند. این افراد نمیتوانند بهراحتی از اشتباهات طرف مقابل بگذرند و آنها را نادیده بگیرند و حتی به او احساس گناه میدهند. اگر سبک برخورد پدر از نوع اجتنابی باشد با کوچکترین مشکلی که از جانب کودک بهوجود بیاید سختگیری زیادی نسبت به او نشان میدهد و مسئولیتی هم برعهده نمیگیرد. در بعضی خانوادهها که پدر نقش غیرفعالی دارد رگههایی از چنین سبکهای برخوردی را چه در مادر و چه در پدر میتوان مشاهده کرد که به نوعی همدیگر را تقویت میکنند.
مسئولیتها و انتظارات مبهم
بعضی مواقع محدوده مسئولیتها و انتظارات در خانواده تعریف نمیشود و همین موضوع باعث میشود افراد دقیقا ندانند که چه کارهایی باید انجام دهند و طرف مقابل چه انتظاراتی از آنها دارد. توجه داشته باشیم که بچهدارشدن یکی از نقاط گذار زندگی است؛ به این معنا که بسیاری افراد وقتی به این مرحله میرسند مسائل و مشکلاتی که در ارتباط دو نفره دارند برایشان پررنگتر میشود.
در این مرحله پدر و مادر حتما باید یکبار دیگر درباره نقشها و مسئولیتهای جدید خود بهطور عینی و عملی صحبت کنند و تعریفی برای هرکدام داشته باشند و به این ترتیب افرادی میتوانند چنین هماهنگیهایی با هم داشته باشند که قبل از بچهدارشدن ارتباط خوبی با همدیگر داشته و تعامل با یکدیگر را بلد باشند و در واقع از روشهای حل مسئله و به توافق رسیدن آگاهی داشته باشند. میتوان گفت که اگر رابطه زن و مرد قبل از بچهدارشدن مشکل خاصی نداشته باشد، تولد فرزند هم نمیتواند مشکل زیادی بهوجود بیاورد؛ اینکه مادر احساس خستگی زیاد و فکر کند تنها گذاشته شده و همسرش به او توجهی ندارد و… پدر هم فکر کند تمام توجه همسرش معطوف به کودک است و هر کاری هم میخواهد انجام دهد مورد قبول او واقع نمیشود.
سبک فرزندپروری متفاوت
گاهی مادران به دلایل مختلف مانع از انجام وظایف پدر در قبال فرزندانشان میشوند. البته در بعضی موارد خود پدرها هم تمایلی به انجام این کار ندارند. این موضوع را میتوان از چند جنبه بررسی کرد. موضوع مهمی که باعث میشود این اتفاق بیفتد این است که گاهی والدین در تربیت فرزندان خود از روشهای تربیتی متفاوتی استفاده میکنند که با یکدیگر در تناقض است؛ مثلا سبک تربیتی یکی اضطرابی است و دیگری اجتنابی. این دو سبک میتوانند باعث تفاوت در نوع فرزندپروری والدین و در نتیجه شکاف و اختلاف در روابط همسران شود. تفکر غالب والد اضطرابی این است که «من بدم و تو خوبی».
چنین تفکری باعث میشود والد فکر کند هر مشکلی برای فرزندشان بهوجود میآید مقصر آن خودش است، بنابراین خود هم باید بتواند بهتنهایی آن راحل کند و اگر بخواهد آن را بهعهده شخص دیگری بگذارد او نمیتواند به خوبی از پس حل آن مشکل برآید؛ حتی اگر آن شخص والدی دیگر باشد. این والدین فکر میکنند فقط خودشان میتوانند از عهده تربیت فرزندشان بر آیند و هیچکس دیگری مانند آنها نمیتواند به خوبی این کار را انجام دهد.
چرا همسرتان به شما شک دارد؟
پژوهشگر حوزه روانشناسی گفت: بسیاری از مواقع ریشه بیاعتمادی در روابط زوجین به جهت علاقه، غیرت و عشق افراطی است؛ این عشق بیمارگونه احساس تعلق غیرمنطقی در طرفین ایجاد میکند و این احساس به مرور تبدیل به شکست و یأس در روابط میشود و زندگی یک زوج در ورطه نابودی قرار میگیرد.وی در رابطه با علل شک و تردید بین زوجین عنوان کرد: این شک و تردید طبعا علل و عوامل مختلفی دارد. افرادی که به اختلالات روانشناختی مبتلا هستند از قبیل کسانی که دچار افسردگی یا اسکیزوفرنی هستند، سوءظن به وضوح در افکار و رفتار آنها دیده میشود.
نداشتن عزت نفس، از عوامل اولیه شک و وسواساست
او تصریح کرد: کسانی که به اختلالات شخصیت مرزی، پارانوئید و وسواس دچارهستند، شک و ظن در روابطشان نمود پیدا کرده و قابل مشاهده است. همچنین نبود عزت نفس یا احساس حقارت میتواند از عوامل اولیه در این مسئله باشد. همچنین کسانی که خودباوری پایینی داشته و در رابطه خود با همسرشان پذیرش کمی دارند به این معنا که کمتر کانون توجه همسر هستند یا تصور میکنند که همسرشان او را کمتر از خود میداند و او را حقیر درنظر میگیرد، دچار شک میشوند.
وی افزود: این مسئله میتواند به مرور در زندگی، باعث بدبینی و تفکرات منفی شود؛ درواقع فرد تصور میکند همسرش دیگران را نسبت به او ارجح و برتر میداند و در رویارویی و ارتباط با دیگران او را رها کرده و در نهایت امر فراموش میکند.
غیرت و عشق افراطی، ریشه بیاعتمادی در روابط زوجین
وی با تأکید بر اینکه بسیاری از مواقع ریشه بیاعتمادی در روابط زوجین به جهت علاقه، غیرت و عشق افراطی است، گفت: این عشق بیمارگون احساس تعلق غیرمنطقی در طرفین ایجاد میکند و این احساس به مرور تبدیل به شکست و یأس در روابط میشود و زندگی یک زوج در ورطه نابودی قرار میگیرد. این درمانگر روانشناسی درخصوص عوامل فزاینده شک بین زوجین بیان کرد: کسانی که در روابط خود، خواهان توجه و مراقبت افراطگونه هستند و دائماً در تماسهای خود به طرف مقابل این پیغام را میدهند که باید تمام آمال و آرزوهای من را برآورده کنی، طبیعتاً به تشدید بدبینی دامن خواهند زد.
وابستگی، یکی از مولفههای ایجاد تردید در همسران
وی خاطرنشان کرد: گاهی در روابط، حریم خصوصی معنای خود را از دست میدهد و طرفین خود را مُحق میدانند که باید در جریان تمام جزئیات امور باشند. این نوع سبک رفتاری منجر به عدماعتماد در روابط زناشویی میشود.
وظیفه پدر در قبال دختر
مسئولیت یک پدر در زندگی
باور رایج در میان مردم این است که در خانواده تقسیم کار وجود دارد و وظیفه اصلی تامین معاش فرزندان با پدر است و تربیت فرزند از تحمل شب بیداری تا بازی و آموزش و رسیدگی به کودک بر عهده مادر است، و معمولاً مادر متهم اصلی در عدم تربیت صحیح فرزندان است. اما حقیقت چیز دیگری است. تربیت فرزند یک نقش جداگانه بر عهده پدر یا مادر نیست و وظیفه پدر تنها به تامین نیازهای مادی فرزندان خلاصه نمی شود ، بلکه تکالیف و وظایفی بر عهده پدر است که نقش موثری در تربیت صحیح و اصولی فرزندان دارد.
– تربیت اجتماعی
خانواده اولین مکانی است که کودک در آن مهارت های اجتماعی را می آموزد، مهارتهایی مانند ارتباط با دیگران، مسئولیت پذیری، خویشتن داری، همدردی، صبر و تحمل … در این زمینه پدر به عنوان مدیر خانواده در آموزش این مسئولیتها نقش ویژه ای را بر عهده دارد. اولین قدم در این راه مشورت با فرزندان و سپردن مسئولیت های مناسب به آنهاست. مشورت گرفتن از فرزندان باعث شکوفایی شخصیت و احساس مفید بودن در آنها می شود و اعتماد به نفس آنها را افزایش می دهد.
قدم دوم نظارت و یاری کردن در انتخاب دوست است. در این برهه وظیفه پدر تحمیل نظرات خود به فرزند نیست بلکه پدر در فضای عاطفی و معقول شرایط و مصادیق یک دوست خوب را برای فرزندش بازگو میکند و از دور روند انتخاب فرزندش را کنترل می نماید، اهمیت این مسئله از آنجا ناشی می شود که فرزندان در دوران نوجوانی بیشترین تاثیر را از همسالان و دوستان خود می پذیرند. قدم سوم آموزش معارف دینی است. آموزش معارف صحیح به فرزندان می تواند آنها را در مقابل بسیاری از انحرافات مصون بدارد و آنها را از گرفتار شدن در افکار انحرافی و التقاطی نجات دهد.
قدم سوم که بسیار مهم و حیاتی این است که خود پدر به اموری که آنها را بیان می کند، پایبند باشد و خود به آنها عمل کند و نقش یک الگوی مناسب را برای فرزندانش ایفا نماید، علی الخصوص در فرزندان پسر که در سنین مختلف پدر خود را به عنوان الگو بر می گزینند.
– تربیت اقتصادی
مسئله اقتصاد و تامین معاش از ضروریات زندگی است و یکی از وظایف پدر پایه گذاری بینش و دید صحیح در این زمینه در فرزندان است. نهادینه شدن به دست آوردن رزق حلال، انفاق و دستگیری نیازمندان در دوران کودکی است که برای فرزند به صورت یک ارزش در می آید. وظیفه بعد در این نوع تربیت شناسایی استعدادهای فرزند و سوق دادن او به سمت شغلی که به آن علاقه مند است و کمک فکری و مادی به فرزند برای رسیدن به شغل مناسب که هم شان و مناسب اوست.
– وظیفه و نقش پدر
پدر مسئول دادن آگاهی های لازم و پرورش فرهنگی فرزندان است. از نظر کودک اوست که همه چیز را می داند ، به همه ی سؤالات پاسخ می گوید . از هر واقعه ای ، در هرجا که اتفاق افتد خبر دارد، آینده و گذشته را اوست که باید خبردهد ، و بالاخره اوست که دریچه ای از اطلاعات را به روی کودک می گشاید.
شاید تصور کودک از پدر اغراق آمیز باشد ولی در کل این نکته درست است که افراد بزرگسال واجد اطلاعات و تجاربی هستند که کودکان فاقد آنند و اگر آنها از کودک مضایقه نمایند از موقعیت شایسته و مناسبی محروم می گردند. پدر در این رابطه متعهد انجام نقشی است که دیگران از آن عاجزند.
پدر از یک دید ، معلم خانواده ، رهبر و قانون دان است . از طریق پدر است که کودک به گفته خواجه نصیرطوسی از تدبیر و کمالات نفسانی ، چون آداب وفرهنگ ، هنر وصناعات وعلوم و طریق زندگی که اسباب بقاء و کمال نفس او هستند برخوردار می شود.
این خطاست که تصور شود نقش فرهنگی فقط به عهده مدرسه است، زیرا پایه های صحیح علم و اطلاع را پدر درخانواده می گذارد و اوست که فرزندان را در جهت توسعه و اطلاعات و رشد مهارت ها و معلومات و پرورش ذوق و سلیقه و جهت دادن آنها یاری می کند. پدر ممکن است بسیاری از آنچه را که خود می داند به فرزند خویش منتقل نماید و بسیاری از مسائل مورد نیاز و مشکلات و معماهای او را حل کند و از این دید وضع راهنمایی را برای کودک ایفا کند و راهی برای زندگی او عرضه نماید .
– اهمیت پدر در جنبه الگویی
کودک در مسیر رشد از افراد بسیاری اثر می پذیرد و تحت تأثیر دیده ها و شنیده های بسیاری است. همه ی آنهایی که اطراف او هستند و به نحوی در او اثر دارند مدل و الگوی کودک اند . اما پدر از همه ی آنها مهمتر و مؤثرتر است و این اهمیت و تأثیر تا سنین نوجوانی همچنان بر جای خویش است .
رفتار پدر در سنین خردسالی فرزند برای او همه چیز است : درس ، اخلاق ، تربیت ، سازندگی یا ویرانگری. طفل همه چیز را از او کسب می کند: محبت ، شفقت ، وفاداری ، خلوص و صفا ، رشادت و شهامت ، ادب و تواضع ، عزت نفس ، سجایای اخلاقی ، درستکاری ، پشتکار ، سربلندی ، شرافت ، صداقت و…
این امر آن چنان از نظر روانشناسان تربیتی گسترش دارد که برخی از آنها رفتار فرزندان را انعکاسی از رفتار پدران دانسته اند و گفته اند : تو اول کودک خود را به من بنمای تا بگویم تو که هستی . نحوه استدلال پدر، به کارگیری وسایل و ابزار، کینه توزی و خود خواهی او و… همه در کودک مؤثر است .
بر این اساس پدران در برابر رفتار شخصی خود مسئولند. و با افکار و رفتارشان کودک را جهت می دهند ، و موجبات رشد و یا سقوط شخصیت فرزندان را فراهم می آورند.
– شرط اثر گذاری پدر
شرایط اثرگذاری پدر در کودک این است که پدر در خانه باشد و در حضور کودک باشد ، همدم و همبازی او باشد ، به او محبت کند ، از نظر کودک عادل باشد ، در برخوردها هیچگونه تبعیضی نداشته باشد تا به نظر کودک کسی آید که به رفع نیازهای او اقدام می کند و در کل ، او پدر را دوست داشته باشد.
فرزند در چنین شرایطی است که از پدر الگو می گیرد و می کوشد کردار و رفتارش را با او موافق سازد . در غیر این صورت ممکن است طفل در اثر خشم و فشار پدر از او سرمشق بگیرد ولی چنین جنبه الگویی هرگز پایدار نیست . طفل جبراً راه و روش پدر را تکرار می کند. ولی دردل هرگز عشقی نسبت به او احساس نخواهد کرد و هرگز نخواهد اندیشید که چون او باشد و حرکات و رفتارش را براساس خواسته او شکل بدهد. طبیعی است هرگونه تلاش و اقدامی که دراین راه به عمل آید بی ثمر خواهد بود.
– تربیت از راه الگو
پدران اگر بخواهند فرزند خود را بپرورانند و او را به شیوه و روشی خاص جهت دهند باید مدل و الگوی راه و روشی باشند که برای فرزند خویش خواستارند. پدرانی که بین عمل و گفتارشان ، تفاوت است و پدرانی که فرصتی کافی برای ارتباط با فرزندان خود ندارند هرگز الگوی خوبی برای فرزندان خود نخواهند بود .
– یک روش تربیتی
پدر در طریق سازندگی کودک ، آشنا کردن او به ضوابط و شرایط محیط و زمانی هم برای دادن آموزشهای لازم و کافی در یک امر نیاز دارد فرزندان خود را به سفر ببرد . لذا از شما پدران می خواهیم برنامه سیر و سفر و گشت و گذار خود را کلاس درس کنید و خود معلم این کلاس باشید . حال که بناست مثلاً پنج روزی درمسافرت باشید از قبل برای آن برنامه ریزی کنید. ببینید در قطار و در کوپه خود چه چیزهایی را می توانید بگویید ، چه قصه های قابل ذکری دارید که در آن نکات آموزنده و سازنده ای باشد و چگونه می توانید بسیاری از اهداف و مقاصد تربیتی را پیاده کنید .
هرچه که در مسیر با آن برخورد می کنید به فرزندتان معرفی کنید . از تاریخ آن بگویید ، در مورد فواید و مضار آن بحث کنید ، از نکاتی که می تواند مایه عبرت آموزی باشد بحث به میان آورید چون این فرصت ها کمتر پیش می آیند و حتی گاهی ممکن است فرصت پدید آید ولی دیگر دیر شده باشد. مثل زمانی که فرزندان شما به سنین نوجوانی ، بلوغ و جوانی رسیده اند.
شما با گردش دادن فرزند و همراه کردن آنها با خود ، مخصوصاً درهفت سال سوم زندگی او با نشان دادن مناظر آموزنده و سازنده می خواهید کاری کنید که او اولاً غم و رنج خود را فراموش کند ، ثانیاً ساخته و پرداخته شود و ثالثاً رابطه مفید و سازنده ای با شما برقرار کند.
براین اساس باید مراقب باشید و سعی کنید روابط شما با او سالم و طبیعی و به دور از آشفتگی ها باشد. در طول همراهی با او ، سعی کنید از او کمتر ایراد بگیرید، کمتر انتقاد کنید و خاطر او را کمتر مشوش سازید. تذکر اشتباهات او به صورت غیر مستقیم ، مشفقانه و حتی در خفا باشد.
صبر و تحمل شما درهمراهی فرزند بسیار کارساز است. خود دار و مسلط باشید. بکوشید به گونه ای برخورد کنید که دست شما از دست او خارج نشود. مخصوصاً در هفت سال سوم زندگی فرد ، که در آن صورت ترمیم دل شکسته و تحت کنترل درآوردن او بسیار مشکل است . در این صورت او حال غزالی را دارد که اگر بگریزد به زحمت ممکن است با شما مأنوس گردد.
– زیان جدایی ها
پدر باید زمینه ساز انس و الفت از طریق ایجاد رابطه با فرزند باشد. این رابطه از طرق مختلف در محیط خانه و زندگی فراهم می شود . مثلاً از طریق تشکیل جلسات مشاوره خانوادگی و شرکت دادن کودک در تصمیم گیری ها . وجود چنین نزدیکی هایی سبب می شوند که طفل با پدر احساس صمیمت و انس کرده و خود را نسبت به او نزدیک بیابد.
عدم توجه وعدم همکاری و هم کلامی نسبت به فرزند سبب می شود که کودکان به تدریج از پدر بگسلند و به دوستان و معاشران خود توجه کنند ، با آنها راز دل بگویند و به تدریج دست خود را از دست پدر بیرون بکشند. گاهی چنین کودکانی به سوی معلمان و یا افرادی که دارای مقامی برترند روی آورده و از پدر می گریزند.
این امر ممکن است از جهاتی و یا در مواردی به نفع کودک باشد ولی از خطرات وعوارض آن نباید غافل شد.
وجود شکاف بین پدر و کودک ودرعوض انس با دوستان و معاشران و رابطه تنگانگ با آنان گاهی ممکن است به قیمت رسوایی و آلودگی فرزند تمام شود و دامنه آلودگی را به مرز خانواده بکشاند.
– وقت گذاری پدر
فرزندان شما نیاز به وقت گذاری شما دارند تا از وجود شما و از زمینه های انس و الفت شما بهره ای گیرند. راه و روش زندگی را از شما فرا گرفته و طریق زندگی خود را هموار سازند. شما هرچند که سرگرم و مشغول کار باشید بازهم به صلاح و مصلحت شماست که در شبانه روز لااقل نیم ساعت با فرزندتان همراه باشید، با او حرف بزنید ، بگویید و بخندید، استراحت و تفریح کنید.
در سایه این وقت گذاری قادر خواهید شد رفتار فرزندتان را دریابید، از ریشه و منشاء آن باخبر شوید، اگر رفتاری ناپسند دارد از آن سر درآورده و راه رفع واصلاح آن را پیدا کنید . از تمایلات و خواسته های او آگاه شوید و در این رابطه تصمیم بگیرید.
کودک در آینده به آن کس دلبسته تر خواهد شد که با او سابقه انس وارتباط بیشتری داشته باشد. و حرف و سخن آن کس را بیشتر پذیرا خواهد شد که باب رفافت وملاحظات با او گشاده باشد . و شما در سایه ی این وقت گذاری موفق خواهید شد رابطه ی او را با خود ، با اعضای خانواده و از آن مهم تر با خدا محکم تر سازید.
نقش پدر در تربیت فرزند
نقش پدر در خانواده | نقش پدر در زندگی را جدی بگیرید!
منابع:
تبیان
تهران مانیا / روزنامه همشهری / بیتوته