اختلالات دو قطبی | علل و راه های درمان
اختلالات دو قطبی : منظور از بیماری دو قطبی چیست ؟ علائم و راه های درمانی بیماری دو قطبی چیست ؟ در اینجا با مقاله ای درباره سلامت روان ، راه های درمان بیماران دو قطبی در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید.
داروی گیاهی بیماری دوقطبی ، اختلالات دو قطبی
چند خط دربارۀ اختلال دوقطبی و کار و زندگی
مثلِ بسیاری دیگر از اختلالها و مشکلاتِ روحی-عصبی، حرف و حدیثِ عوامانه دربارۀ اختلال دوقطبی زیاد است. خیلی از افرادِ جامعه (از هر قشری با هر سطحِ دانشی) بدونِ داشتنِ هرگونه اطلاعاتِ دقیق دربارۀ دوقطبی، دربارهاش حرف میزنند.
احتمالاً شما هم تا به حال دیده یا شنیدهاید که آدمها به کسی برچسبِ دوقطبی میزنند؛ بدونِ اینکه مختصاتِ اختلال، شرایطش، درجاتش و امثالهم را بدانند.
اختلالِ دوقطبی را میشناسید؟ اگر نه، پیش از هر چیز این متن را بخوانید. و اگر میخواهید بیشتر بدانید، این ارائۀ کوتاهِ TED را تماشا کنید.
متنی که در ادامه میخوانید محصول تجربههای فردی من بهعنوان یک مبتلا به دوقطبی است و ابداً شما را از مراجعه به پزشک و رواندرمانگر و روانشناس بینیاز نمیکند.
دوقطبی و کار و زندگی
دوقطبیهای گرفتار معمولاً در پیگیری امورشان (منظورم هر کارِ هدفمند است) دچار مشکلاتِ جدیاند. آنها کمتر موفق میشوند کاری را به اتمام برسانند. در ارتباطهای اجتماعی ناتوانیهای مشهود و آشکار دارند.
دوقطبیهایِ شدید، کاملاً قابل تمایز هستند. معمولاً نبوغ و استعدادِ خوبی در رشتههای مختلف دارند اما هرگز تبدیل به سرآمد نمیشوند چون به اتمام رساندنِ کار برایشان دشوار است. فراز و فرودِ خلقیشان مانع از پیگیری کارها میشود.
من دوقطبیام و همه چیز تقصیر همین است
آدمها دوست دارند ضعفهای فردیشان را گردنِ دیگری بیندازند. گاهی اوقات، شکستگیِ پا، سرماخوردگی یا بیماری قلبی بهانههای خوبی برای تنبلیها و بیحوصلگیهای بیمار میشوند. دوقطبیها و بهطورِ کلی افسردهها ممکن است کمتر متوجه بهانهجوییشان بشوند چون به هر حال با یک مسئلۀ روحی دستوپنجه نرم میکنند. اما آنها خیلی اوقات ناخواسته و بهخاطرِ حمایتِ بیش از اندازۀ اطرافیان یا بیتوجهیِ اطرافیان، «نُنُر» میشوند.
یک مبتلا به افسردگی دوقطبی باید مسوولیتِ خودش را برابرِ چالشهای مختلفِ زندگیاش بپذیرد. نه، همۀ چالشها و شکستها و ضعفهای فردی به گردنِ دوقطبی نیست. بهتر است برای کشفِ ضعفها از یک رواندرمانگر کمک بگیریم.
کشفِ ضعفهای درونی و مسؤولیتپذیربودن کمکمان میکند خیلی بهتر و قویتر با دوقطبی مواجهه داشته باشیم. آنوقت خواهیم دید همه چیز تقصیر افسردگی نیست و ما -بهعنوانِ یک انسانِ بالغ- مسؤولِ زندگیِ خودمان هستیم.
همۀ دوقطبیها، دوقطبیهای شدید هستند؟
بر اساسِ نکاتِ سادۀ بالا، میتوانید حدس بزنید وقتی کسی میگوید دوقطبیام، چقدر اوضاعش وخیم است. اگر کسی در کار و علاقهمندیهایش به موفقیتهای قابلِ محاسبه رسیده باشد، دوقطبی خفیف است. او میتواند زندگی جمع کند، کارهای مختلف را به پایان برساند، ارتباطهای اجتماعی منسجم و عمیق و پایدار برقرار کند و در (دستِ کم یک زمینه) به موفقیتِ قابلِ محاسبه برسد.
ظرفیتهای شخصی و قدرتِ درونی در بهبودِ دوقطبی یا هر افسردگی دیگر بسیار بسیار مؤثرند.
دوقطبیها برای ازدواج نامناسب هستند؟
تصور کنید میخواهید با کسی ازدواج کنید که دچار بیماری معده است. آیا ابتلای او به بیماری معده بر کلیتِ انسانیاش اثرگذار است؟ ممکن است گاهی بهدلیلِ دردِ معده کجخلق شود یا هزینههای درمانی بر خانواده تحمیل کند یا اینکه نتواند یک کارِ ساده را انجام دهد.
اگر تصور میکنید آنچه گفته شد مانع از ازدواج با یک بیمارِ معده است، بهتر است در رویایتان دنبالِ همسرِ ایدهآل بگردید.
دوقطبیها درجاتِ مختلفی دارند. دوقطبیهای خفیف مثلِ شما انساناند. دوقطبیهای خفیف قادرند کارهای مهمی انجام بدهند.
فلانی فلان عادت/رفتار را دارد چون دوقطبیست
مثلِ بیسوادها فکر نکنید. هر انسانی یک جهانِ منحصر بهفرد است با مجموعهای از عادات، رفتارها، تفکرها و علایق. ربط دادنِ مسائلِ باربط و بیربط به اختلالِ دوقطبی جنایتیست در حقِ آدمها.
از سادهاندیشی و کوتهفکری دست بردارید و انسان را واقعی ببینید. نمیتوانید به یک انسان فشار ذهنی و روحی وارد کنید و بعد همۀ واکنشهایش را به دردِ معده یا دوقطبی بودنش ربط بدهید.
سه حالت:
مبتلایان به دوقطبی در حالتِ شدیدش، معمولاً سه حالت را تجربه میکنند: افسردگی (شدید)، شادمانی و نشاط (شدید و نامعقول) و حالتِ کنترلشده. هر یک از اینها ویژگیهایی دارند. در حالتِ کنترلشده، یک مبتلای جدی به دوقطبی فقط کنترلشده است و باز هم در پیگیریِ درست و بیعیبِ امور زندگیاش مثلِ یک انسانِ معمولی نیست.
بنابراین اگر با یک مبتلا به دوقطبی مواجه هستید که زندگیاش را میچرخاند، خوششانسید چون او وضعیتِ بغرنج ندارد. او انسانی طبیعیست که در برخی مواقع نیاز به همراهی بیشتر دارد، همین.
نحوه برخورد با افراد دوقطبی
خیلی به خودتان مغرور نباشید
اگر بدانید طبقِ آمارِ رسمی قریبِ ۱۷ درصد زنان و ۱۰ درصد مردانِ ایرانی -فقط- افسردگی دارند، چه حالی پیدا میکنید؟ دقت کنید که این آمار فقط دربارۀ افسردگیست و سایرِ اختلالهای رفتاری که ناشی از تربیت، ژنتیک، اثراتِ اتفاقهای کودکی و… در آن لحاظ نشده است.
بله، ممکن است کسی که دیگری را متهم به بیماری میکند خودش به بدترین اختلالِ روحی-عصبی مبتلا باشد و نداند.
به متخصص مراجعه کنید
اگر قصد دارید با یک مبتلا به اختلالِ دوقطبی (خفیف یا شدید یا میانه) تعاملِ کاری، عاطفی یا دوستی داشته باشید، بهتر است به یک متخصص (روانشناس یا روانپزشک) مراجعه کنید. راهنمایی گرفتن از یک متخصص بیش از آنکه برای مبتلا به اختلالِ دوقطبی مفید باشد، برای از بین رفتنِ تصورهای پوشالی، بیپشتوانه و عوامانۀ شما مفید است.
وقتی دربارۀ چیزی علم نداریم، نپرسیدن و حکم دادن جنایت است.
نکات مهمی که باید در رابطه با بیماران دوقطبی بدانید
به عنوان فردی که با اختلال دوقطبی زندگی می کند، من با بسیاری از موارد شرمساری و تبعیض، از نمونه های شدید، مانند اخراج از کارم، تا چیزهای کوچک، مانند فرضیه یک دکتر که من ناتوان هستم (درحالی که من هرگز معلولیت نداشته ام) روبرو شده ام.
درد دل حقیقی یک فرد مبتلا به اختلال دوقطبی (درسی برای زندگی)
مردم تمایل دارند فرضیه هایی درباره زندگی من براساس بسیاری از رفتار های قالبی در مورد اختلال دوقطبی و آن گروه از ما که با این اختلال زندگی می کنند، ایجاد کنند. مردم فکر می کنند که ما قادر به کار نیستیم، نمی توانیم در روابط پایدار باشیم، و باید با والدینمان زندگی کنیم. این تصورات غلط آسیب زننده است، و آنها باید این تصورات را درباره ارزش فردی و اعتماد به نفس افرادی مانند مرا به آرامی دور بریزند.
به عنوان مثال من خانه خودم را دارم، یک ماشین خوب در اختیار دارم، یک توله سگ دارم، و تلویزیون ۷۵ اینچ خودم را خیلی دوست دارم. هنگامی که مردم شروع به درک این مسئله کنند که من نسخه ای از تصورات ذهنی آنها درمورد فردی با اختلال دوقطبی، نیستم، نوعی “ژیمناستیک روانی” شروع می شود. آنها به جای اینکه مانند هرکسی دیگر، زندگی ما را با ارزش خود ما بسنجند، سعی می کنند واقعیت های غیرقابل انکاری که به چشم خودشان از ما می بینند، درمیان سیل رفتارهای کلیشه ای که یک فرد مبتلا به اختلال دوقطبی شبیه به آن را دارد، تنظیم کرده و ما را با آن مطابقت دهند.
اولا، آنها تعجب می کنند که اگر ببینند من دارای اوراق قرضه بوده و یا حتی اگر من از یک خانواده ثروتمند آمده باشم. من بدهی ندارم؛ من از بدهی مانند طاعون اجتناب می کنم و حتی یک وام خودرو ندارم، و در حالی که خانواده ام راحت است، پدر من که راننده بازنشسته کامیون است، نمی خواهد با یک سبک زندگی به عنوان غنی و مشهور، مشخص شود. تازه، هنگامی که آنها متوجه می شوند که همسر من دارای کار خوبی است، یک “آها” در ذهن مردم نقش می بندد.
این “آها” به این دلیل است: آنها می دانند که من در هواداری از سلامت روان کار می کنم، بنابراین آنها بر این باورند که کار من یک نوع “برنامه شغلی” برای افراد مبتلا به بیماری های روحی است، نه کار سختی که من در آن کاملا موفق هستم. مردم اغلب تصور می کنند که همسر من تمام هزینه زندگی را می پردازد و من در واقع او را تلکه می کنم و جلوی موفقیت او را می گیرم.
من نظراتی مانند این را تحمل می کنم: “من آرزو می کنم که پسرم / دخترم با کسی مانند همسر گیب که درآمد ثابت دارد، ازدواج کند.” نمی خواهم با گفتن این حرف، شما فکر کنید منظورم بی احترامی به همسرم است ، اما در واقع، من از او پول بیشتری کسب می کنم، و دستاورد های ما به یک اندازه به اشتراک گذاشته می شود. ما هر دو موفق هستیم. ما با هم متحد می شویم و به یک اندازه سود موفقیت های خود را به اشتراک می گذاریم. تصور مشارکت من صرفا بر اساس وجود بیماری من، یک ضربه ویرانگر است. این توجیه نکردنی و اشتباه است، که درواقع همه چیز را بدتر می سازد.
من آرزو می کنم که مردم دست از این افکار بردارند و به این فکر کنند که چرا مجبور شده اند افراد مبتلا اختلال دوقطبی را در یک جعبه خاص قرار بدهند. اگر شما دست بردارید و در مورد آن فکر کنید، می بینید که این بی معنی است. آیا مردم در مورد هر فرد مجردی با هر نوع بیماری، باز هم همین فکر را می کنند؟
همه ما دارای سطوح مختلفی از توانایی ها، هوش و سیستم های ارزشی هستیم. با این که همه ما با اختلال دوقطبی زندگی می کنیم، بیماری ما مشترک است، اینجا واقعا جایی است که شباهت ها به پایان می رسد. با ما درست مشابه افراد دیگر رفتار کنید، زیرا ما درست مانند هر کس دیگری هستیم.
درمان بیماری دوقطبی
اختلالات دو قطبی | علل و راه های درمان
منبع : دکترسلام / ویرگول